 |
رتبه کلی: 380
|
|
درباره من سلام .
مریمم از مشهد .
متولد هشتادمین روز بهار سال 1370
|
آموزش پارکور یا چگونه از دیوار راست بالا رویم !
پارکور چیست؟ پارکور یک ورزش و هنر است ، هنر جا به جایی . برای مثال یک فرد
عادی وقتی به یک ارتفاع می رسد دنبال پله برای پایین آمدن از آن می گردد اما یک
پارکور کار از آن ارتفاع می پرد. یک آدم عادی وقتی به یک مانع می رسد مسیرش را عوض می کند اما یک پارکور کار آن مانع را با ... تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۰۴ - ۰۹:۳۹
( 20 نظر , 1650
بازدید )
مراحل كشيدن خط چشم
" به نام خداي مهربون "
1. رنگ را انتخاب کنید
به غیر از رنگ مشکی معمول که همه ما آنرا میشناسیم رنگهای دیگری نیز وجود دارد که میتوانید طبق رنگی که به شما و پوستتان بیاید انتخاب کنید.
2. خط چشمی را انتخاب کنید که مناسب شما باشد
... تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۰۴ - ۰۹:۳۵
( 11 نظر , 1052
بازدید )
راه نجات وسایل الكترونیكی خیسشده
" به نام خداي مهربون "
آینده:این بلا ممكن است سر هر كسی بیاید. چنانچه گوشی شما در آب سقوط كرد یا اینكه در هر جای خیس یا مرطوب دیگری افتاد یا حتی اگر یك دوش حسابی هم گرفت برای شروع عملیات نجات آن قبل از هر چیز ، در ابتدا باطری آن را خارج كنید.
دوام بیشتر شارژ باطری موب... تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۰۴ - ۰۹:۲۴
( 4 نظر , 423
بازدید )
سوسك و وسوسه ي شيطان
حدود یه هفته ای میشد که نمازام رو اول وقت میخوندم.نزدیک اذان صبح بود که از خواب پریدم.ساعتو نگاهی انداختم. ۱۵دیقه هنوز به اذان مونده بود.با خودم فک کردم که هنوز زمانی برای چرتی کوتاه باقیست! دوباره دراز کشیدم.تازه چشام گرم شده بود که ناگهان صدای خش خشی غیر طبیعی منو&... تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۰۳ - ۰۹:۲۲
( 8 نظر , 567
بازدید )
بلوط و كدو تنبل
" به نام خداي مهربون "
فردی در مرغزار قدم میزد و به طبیعت می اندیشید.او به مزرعۀ کدو تنبلی رسید.آن طرف تر،درخت بلوط بزرگ و زیبایی قد برافراشته بود.
او به زیر درخت رفت و به این اندیشه فرو رفت که چرا خدا بلوط های کوچک را بر روی شاخه های به این عظمت قرار داده و کدو ... تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۰۱ - ۱۲:۵۶
( 10 نظر , 359
بازدید )
خدا را مي تواني ببيني ؟
" به نام خداي مهربون "
پسر بچه ای از خواهر بزرگترش پرسید:«آیا واقعا کسی می تواند خدا را ببیند؟»
خواهرش که مشغول انجام دادن کاری بود،با تندی پاسخ داد:«البته که نه نادان!خدا آن بالا در آسمان هاست.هیچ کس نمی تواند او را ببیند.»
مدتی گذشت.پسر ب... تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۰۱ - ۱۲:۵۵
( 3 نظر , 429
بازدید )
مردي كه فقط مي خواست بگويد سيب
" به نام خداي مهربون "
می خواست برود، ولی چیزی او را پایبند کرده بود. می خواست بماند، ولی چیزی او را به سوی خود می کشید. می خواست بنویسد، قلمی نداشت، می خواست بایستد، چیزی او را وادار به نشستن می کرد.می خواست بگوید، لبان خشکیده اش نمی گذاشتند. می خواست بخندد، تبسم در صورت... تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۰۱ - ۱۲:۵۱
( 4 نظر , 418
بازدید )
آيا همه چيز را خدا آفريده است ؟
" به نام خداي مهربون "
::بر اساس یک داستان واقعی::
روزی استاد یک موسسه آموزش عالی دانشجویانش را با این سؤال به چالش کشید: “آیا هر چیزی را که وجود دارد، خداوند آفریده است؟”
دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: “بله!”
استاد پرسید: “هر چ... تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۰۱ - ۱۲:۵۰
( 6 نظر , 427
بازدید )
ليوان آب و مشكلات
" به نام خداي مهربون "
استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا نگاه داشت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند ۵۰ گرم، ۱۰۰ گرم، ۱۵۰ گرم.
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقاً وزنش چقدر است... تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۰۱ - ۱۲:۴۷
( 4 نظر , 368
بازدید )
انسان و اشياء
" به نام خداي مهربون "
زمانی که مردی در حال پولیش کردن اتوموبیل جدیدش بود کودک ۴ ساله اش تکه سنگی را برداشت و بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت. مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون انکه به دلیل خشم متوجه شده باشد که با آچار پسرش را تنب... تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۰۱ - ۰۹:۱۳
( 22 نظر , 551
بازدید )
|
|
|
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
|